الهی...گاهی...نگاهی...

الهی...گاهی...نگاهی...

خزان به قیمت جان جار می زنید، اما بهار را به پشیزی نمی خرید !

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 102
بازدید ماه : 281
بازدید کل : 3462
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1


روزهای دور

از میان خطوط کج و معوج و از انبوه کلمات درهم و شکسته ، می توانی موج نفس هایم را ببینی که آرام آرام به سوی تو می آید . می توانی گرمای دستهایم را که پر از ترانه و بی کرانگی است ، حس کنی.

در لابه لای نقاشی های معصوم کودکی ام و در حاشیه رنگهای تند و ملایم آن می توانی شکفتن آرزوهایم را ببینی و درختانی را که ریشه در آفتاب داشتند.

من و تو گمان می کردیم تا همیشه زلال باقی خواهیم ماند ، دست و رویمان سیاه نخواهد شد ، دگمه های پیراهنمان نخواهد افتاد ، هیچ گاه گل سرخی را نخواهیم چید و به طرف گنجشک ها سنگ پرتاب نخواهیم کرد .

من و تو خیال می کردیم این جاده پر از سنگریزه همین طور مستقیم و بی توقف ادامه خواهد داشت و سیلابها راه را بر ما نخواهند بست و بادها شیشه های پنجره مان را نخواهند شکست .

من و تو فکر می کردیم آینه هامان تا ابد روی تاقچه بی غبار خواهند ماند و هزار بار بهار را خواهیم دید و به روی درختان ستبر یادگاری خواهیم نوشت . ما نمی دانستیم پیر خواهیم شد . ما روزهای دور آینده را پیش بینی نمی کردیم . ما نمی دانستیم کوچه ها و خانه ها بعد از ما زندگی خواهند کرد و نفسهای ما را به باد خواهند سپرد تا با خود به ناکجا ببرد. ما نمی دانستیم شاید کسی نام ما را در دفترچه اش ننویسد . شاید کسی حتی سالی یک بار احوال ما را از علفهای هرز مزارمان نپرسد .

شاید ... ما نمی دانستیم . 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: مارس تاريخ: جمعه 17 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

" مقدمتان ستاره باران "

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to mars.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com